پست‌ها

 فعلا چیزی برای انتشار ندارم همین که توان روحی ادامه دادن زندگی را دارم، جای خوشحالی دارد.

خوشحالم از تغییر

چند هفته ای میشه که روند زندگی ام را تغییر دادم، اوایل غمگین از دوری و ندیدن دوست هایم بودم. حالا چیزی که از درون گرمم میکند تغییر آدم های جدیدیست که با آن ها معاشرت میکنم. انگار نیاز داشتم به الک کردن اطرافیانم اما نه با زور و تحکم، معاشرت با ادم های با ارزش تر خوشحالم می‌کند و این فکر با معاشرت با سارا در کله ام افتاد. زندگی این روز هایم شبیه موسیقی گمشدگان برای همیشه گروه او و دوستانش شده، برای کاپتان شدن شب بخیر.

تصمیم درست

  چند وقتیه فشار خیلی زیاد شده روم، شنبه تا چهارشنبه ۷ صبح تا ۴ سرکار و ۴ تا ۶ کلاس دانشگاه، نه زمانی برای کار های شخصی دارم نه زمانی برای درس خوندن. دیروز بابا رفت رو مود نصیحت که زود بیا خونه یه ساعت وقت درس داشته باشی، سیگار نکش و ... واقعیت اینه که تو خونه نمیشه درس خوند. و از ساعت کار هم نمیشه کم کرد. یا باید بشینم و مشروط بشم که تپ ارشد خیلی تاثیر داره تو معدل یا جون بکنم و جون بکنم و جون بکنم تا تموم بشه. امید دارم نتیجه این سختی هایی که تو زندگی به خودمون میدیم رو اونجور که میخوایم بیگریم

پذیرش تنهایی

  همه ما تنهاییم و دارای فردیت، اما زمانی تنهایی غم انگیز و غیر قابل تحمل میشه که نیاز به حضور کسی را داشته باشیم، اینکه چه کار میخواهیم بکنیم یا چه بگویمش مهم نیست، فقط حضور داشته باشد. من شدیدا به حضور یک نفر نیاز دارم و اینکه هیچکس، بله هیچکس حتی پیام احوال پرسی به من نمی دهد غمگینم میکند. من غمگینم و درد دارم.

نمیخواهم دوقطبی باشم

غم وجودم رو گرفته، مودم اومده پایین هروقت که مودم میاد پایین و نوسان غم و شادی مودم رو میبینم پنیک میکنم که نکند بای پلار باشم و یا به سمت بای پلار شدن دارم می روم. فکر میکنم فقط زمانی که دلم گرفته است و غم دارم سراغ بلاگم می آیم، شما به بزرگی خودتان ببخشید.

چند خط فراموشی

این برای منِ فراموش شده: آنقدر ها هم که فکر می کردی جاووید نیستی نه؟ راحت کنارت میگذارند جوری که حتی ناراحتی اش را هم وقت نمیکنی زندگی کنی این برای منی که فراموش کردم: حتی الان غم فراموش کردنش را هم فراموش کردم و نمیدانم، میگویند انسان خاطرات بد را از یاد می برد و خوبی ها در ذهنش میماند؛ من حتی خوبی هایت را هم از یاد بردم. این برای محمد که فکر می کرد فراموش کرده: هزینه اش گزاف بود و تبعاتش درد آور هم برای خودت هم برای اطرافیانت، چه کسانی که دخیل بودند، چه تماشا چیان قصه ما. اما ایمان دارم انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش است. این برای آینه که فراموش نمی شود: آخرین یادگاری شیطان؛ ارزشمند ترین هدیه ای بود که گرفتم. تغییری در زندگی ام ایجاد نکرد، فقط حالا دیگر کمتر در آزار و دردم. مرسی! این برای هوای کثیف و ابری امروز تهران: چقدر غمگینی تو، انگار رهایت کردند، انگار در تخم چشم هایت نگاه کردند و گفتن همه اش دروغ بود و قابل تحمل نیستی. تو خوب میتوانی بغضم را در بیاوری. این برای اونی که میگفت هیچوقت فراموشم نمی کند: بیا و قبول کن برای رسیدن به هدفت نیاز نبود به جانم بیوفتی و همه زندگی ام را ا

شکست الگوریتم شکست رابطه

  دیشب با آینه و آچارفرانسه نشسته بودیم، بحث سر این بود که راهی پیدا کنیم تا این لوپ شکست رابطه مان را بشکنیم. ۳۲ پایان برای رابطه آینه نوشتیم که ۳۲ تای آن شکست و جدایی بود. الگوریتم دختری که آینه میخواستش این بود که وقتی وارد رابطه می‌شد و پسر را وابسته خود می‌کرد، یا کاری میکرد که پسر کلافه شود و دمش را روی کولش بگذارد و فرار را بر قرار ترجیح دهد یا پسر را رها می‌کرد. ما ۳۳ـمین راه را کشف کردیم که در آن احتمال شکست کم بود. میگفتیم سال دیگر همینجا پشیمون از گهی که خوردیم و کلافه از خرج رابطه ایم.