خسته
خسته شدم از نگرانش بودن، از بازی کردن نقش پدر، برادر، دوست پسر. این که بهش علاقه مندم و جرات وارد رابطه شدن را ندارم، اینکه از دیدن و شنیدن داستان های روابطش دردم میاد، اینکه نمیدانم آخرش به دستش میآورم یا نه، درد داره
خسته شدم از نگرانش بودن، از بازی کردن نقش پدر، برادر، دوست پسر. این که بهش علاقه مندم و جرات وارد رابطه شدن را ندارم، اینکه از دیدن و شنیدن داستان های روابطش دردم میاد، اینکه نمیدانم آخرش به دستش میآورم یا نه، درد داره
نظرات
ارسال یک نظر